تحولات سوریه دریک نگاه
چندین سال از اتفاقاتی که در کشور سوریه افتاده است می گذرد، عده ای سعی کرده از این فضا استفاده کرده و حضور ایران در سوریه را با تحلیل های بی پایه و اساس و ژست های روشن فکرانه و حتی وطن پرستانه ناصواب خوانده تا ذهن مردم را نه تنها از حقیقت دور بلکه آنها را نسبت به فعالیت های نظام بد بین کنند، در این مقاله سعی می شود پاسخی به تمام آنهایی که نمی دانند چرا ما در سوریه یا عراق حضور داریم داده شود، اول با یک بررسی کوتاه و طرح یک سوال موضع ایران را درباره سوریه مشخص می کنیم، عده ای مدام می گویند که مردم سوریه مخالف ادامه ریاست جمهوری بشار اسد هستند و با اصلاحاتی که وی در حال انجام آن است مخالف هستند و خواهان تغییر حکومت هستند، اینجا پرسشی مطرح می شود و اینکه چگونه است که مردم یک کشور چنین تصمیمی دارند و یک اتحاد به اصطلاح جمعی بر علیه حکومت خود تشکیل دادند اما هنوز از تغییر آن ناتوان مانده اند؟ یا سوال مهم تر این اتحاد جمعی که می داند مردم سوریه با حکومت بشار اسد مخالف هستند چگونه است که در تمام نشست ها و مذاکراتی که تا یکی دو سال قبل پیش از موفقیت های حاصله دولت و ملت سوریه درغلبه بر تروریست ها که بین آنها و دولت سوریه و همچنین ایران که مدافع حقانیت دولت سوریه انجام می شد حاضر به قبول برگزاری انتخابات با حضور بشار اسد نمی شدند و شرط آنها حذف بشار اسد بود البته به تازگی برخی از آنها با پیروزی های ملت و دولت سوریه در جنگ دریافت اند که نمی توانند به چنین مقصودی برسند، دولت ایران از ابتدا حق حضور بشار اسد را در انتخابات را لازم می دانسته و همین نکته بیانگر این نیست که هم دولت ایران هم دولت سوریه خواهان این هستند که ملت سوریه خود درباره سرنوشتشان تصمیم بگیرند؟ و کشورهای بیگانه ای که دائم دم از مردم سوریه و مخالفت آنها با حکومت می زنند هنوز توضیحی برای این منطق که اگر مردم سوریه با بشار اسد مخالف هستند چگونه است که نمی خواهید او در انتخابات شرکت کند، مگر غیر ازین است که وقتی مردمی با یکی از گزینه های ریاست جمهوری مخالفت داشته باشند به او رأی نخواهند داد، پس به راحتی می توانیم دریابیم کشورهایی که هنوز قبیله ای اداره می شوند علاقه ای به دموکراسی ندارند و حامیان آنها فقط در ظاهر ادعای دموکراسی دارند چرا که این کشورهای مدعی حقوق بشر کاری برای مردم بحرین و یمن که با حکومت های خود مخالف هستند و قبیله ای اداره می شوند و می شدند نمی کنند به راستی چرا در امور آن کشورها که از متحدین آنها به حساب می آیند دخالت نمی کنند اما در کشوری که یکی از تهدیدهای آنها به حساب می آید و ایدئولوژی متضادی با آنها دارد از اختلافات عادی و طبیعی یک ملت با دولت آن کشور که اشتباهاتش را پذیرفته و اصلاحاتی صورت داده سو استفاده کرده و قصد تبدیل آن به یک بحران عمیق دارند، به راستی این وسط از بحران سوریه چه کسی سود می برد؟ باید دوباره به نقشه منطقه ای که در آن سوریه حضور دارد نگاهی بیندازیم، آیا منطقیست کشورهای بیگانه که دشمنیشان با ما مثل روز روشن است، در کشور راهبردی مثل سوریه حضور پیدا کنند و از آن بهترین بهره برداری سیاسی به نفع منافع خود بکنند و ایران بایستد و تماشاگر تنگ تر شدن حلقه محاصره خود باشد؟ مگر نه اینکه در کشمکش سوریه، کشورهای بیگانه تصمیم گرفتند با تشکیل گروه های مسلح و حمایت از آنها راه را برای سقوط دولت سوریه هموار کنند و ناگهان از دل این گروه ها، داعش با قصد تشکیل حکومت اسلامی متولد می شود و بحران اصلی تازه آغاز می شود! این یک کلیت از اتفاقات سوریه پیش از داعش است، ازین رو از دو جهت می توان حضور ایران در سوریه بعد از داعش را تحلیل کرد، ابتدا از جهتی که اهمیت آن بیشتر است آن را تحلیل می کنیم، برای این امر باید داعش از طرفی و از طرفی دیگر خود را بهتر بشناسیم، داعش گروهی از انسان های به شدت تند رو و وحشیست که خود را در نقاب اسلام در آورده اند و قصد تشکیل حکومت اسلامی به هر قیمت ممکن را دارند، این گروه از هیچ جنایتی ابایی ندارند و پیروان تمام ادیان را مشرک و کافر می نامند، چیزی شبیه به یهودیان صهیونیسم که تصور دارند آنها برترین مردم هستند و هر انسانی که از آنها نیست برای خدمت به آنها متولد شده، پرچم داعش را مهمترین شعار اسلام یعنی لا الله الا الله مزین کرده، حال سوال مهم این است این جنایات و این تاکید بر اسلامی بودن چه تصوری را برای جهانیان از اسلام خلق خواهد کرد، اولین کشوری که به مبارزه با آنها برخواست کدام کشور جز ایران بود، اگر ایران که خود یک کشور اسلامیست با آن به مبارزه بر نمی خواست چگونه مردم جهان متوجه این حقیقت می شدند که اسلام چیزی نیست که داعش قصد دارد آنرا معرفی کند و آنها تنها برای تخریب اسلام خود را در لباس اسلام آورده اند، آیا یک مسلمان واقعی وظیفه صیانت از آن را ندارد؟ آیا اسلام ناموس یک مسلمان به حساب نمی آید، مگر نه اینکه ما کشوری شیعی هستیم، پس ما برای چه برای امام حسین عزاداری می کنیم، آیا ما مانند همان کوفیانی که نامه نوشتند و تنهایش گذاشتند و بعد از آن برایش عزاداری کردند هستیم؟ هر مسلمانی یک وظیفه ای دارد و اگر به وظیفه خود عمل نکند تاریخ یکباردیگر تکرار می شود و مسلما مسئله ظهور بازهم تأخیر بیشتری می گیرد، شاید بپرسید که چرا، جواب آن روشن است، فلسفه و سنت خداوند اجبار نیست، تا مردم خود تغییری در خود ایجاد نکنند خداوند تغییری برایشان ایجاد نخواهد کرد، شما تصور کنید داعش حکومت اسلامی تشکیل بدهد و دیگر اسلام را به نام داعش بشناسند، مردم به سه دسته تقسیم می شوند مردمی که دیگر به اسلام گرایش نخواهند داشت و مردمی که خود را منافقانه زیر لوای داعش در آورده اند و اقلیتی بسیار کم از مسلمانان واقعی که به دشواری به بقای خود ادامه خواهند داد، آیا از این دو گروه انتظار یاری امام زمان را می توان داشت یا از آن اقلیتی که اگر به یاری امام زمان بشتابند نهایتا واقعه کربلا تکرار خواهد شد و از آنجایی که حضرت آن امام موعود است مسئله ظهور تا زمانی که شرایط و زمینه آمدن جمع کثیری از مردم به سمت امام محیا نشود به تأخیر می افتد، شاید برای بعضی از ما که به نام تنها مسلمان هستیم و درک درستی از ایدئولوژی اسلام نداریم متوجه اهمیت قضیه نباشیم چرا که هنوز بر سر دو راهی بازی و بازی نبودن دنیا از یک طرف و از طرف دیگر میان تفسیر کنندگان متعدد هر دو نظریه متحیر مانده ایم و تا زمانی که این مشکل درونی خود را حل نکنیم و به نتیجه نرسیم نمی توانیم قضاوت درستی از مسئله ها داشته باشیم، از طرفی دیگر اگر کشوری غیر شیعی مثل عربستان، ترکیه و… به مبارزه با آن پیش از ایران برمی خواست صدای کدام اسلام به گوش جهانیان می رسید، از طرفی دیگر مگر این نبود که اگر ما سعی نمی کردیم داعش را در نطفه خفه کنیم الان سوریه و عراق را در اشغال خود در آورده بود ما نباید به داعیه دروغین مبارزه با داعش که توسط کشورهایی مثل آمریکا و هم پیمانان آن انجام می شود نگاه کنیم، چرا که اولن مشخص شده خود آنها داعش را بوجود آورده اند و ثانیاً در عمل مشخص شده آنها همچین کاری را انجام نمی دهند و ثالثاً اگر ایران به مبارزه با داعش برنمی خواست از هیچ کشوری صدای مبارزه با داعش بلند نمی شد، داستان فلسطین خود گواه این موضع می باشد، چون طراحان این داستان متوجه شکست طرح خود شده اند برای اینکه حداقل شکست آنها باعث پیروزی انقلاب اسلامی ایران نشود، بر خود لازم دانسته اند که حداقل در حرف بر مبارزه با داعش تأکید کنند، حال تصور کنید که دو کشور عراق و سوریه به دست داعش می افتاد، آیا با اندیشه های تکفیری این گروه نمی توان جنگ بین آنها و ایران را که از دشمنان اصلی یکدیگر به حساب می آیند قطعی دانست؟ آیا مبارزه با داعش آن زمان سخت تر خواهد بود یا حال که هنوز نهالی بیش نیست، آیا می توان به طور قطع با قدرت مند شدن آنها چون آنها در جبهه باطل هستند و ما درجبهه حق پیروزی را با ما دانست؟ تاریخ گواه همه چیز است!، اما تحلیل دوم برای آنهائیست که خود را تنها ایرانی می دانند و علاقه ای به اسلام ندارند، و مدام دم از انسانیت می زنند اما کمک ایران به سوریه و مردم آنرا مصداق این مثل می دانند، چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است، آیا مگر نه اینکه کشور سوریه در جنگ دفاع مقدس تنها کشوری بود که به ایران کمک می کرد، آیا مگر نه اینکه شما مدعی برابری انسان ها هستید و شعار همدردی با انسان ها را فارغ از مذهب و جنسیت که این خود هم از شعارهای اسلام است را می دهید و برای حادثه ای در کشوری بیگانه برای قربانیان آنها در برابر سفارت متبوعه شمع روشن می کنید، چه شده مردم مظلومی را می بینید، چون آنها از نژادی نیستند که به آنها علاقه دارید یا از کشورهای جهان اولی که تفکرات مادی گرایانه شمارا پر می کنند نیستند شایسته یاری شدن نیستند، آیا آنها کمتر از حیوانات خانگی یا بی پناه خیابان که با دلسوزی برای آنها نه تنها جا و غذا فراهم می کنید بلکه کمپین های مختلفی در حمایت آنها تشکیل می دهید هستند؟ اینجا دیگر برابری معنایی پیدا نمی کند؟، بگذریم از منافع بلند مدتی که حضور ایران در سوریه و عراق از لحاظ اقتصادی و سیاسی می تواند داشته باشد زیرا آن هدف اول بر تمامی اهداف دیگر برتری دارد، لطفا اگر ایمان ندارید لااقل آزاده باشید و اگر آزاده نیستید به منافع خود فکر کنید، آیا شما می توانید روزی را تصور کنید که پرچم داعش را بر فراز بامهای ایران تماشا کنید و حکومت کردن چنین جانیانی را تحمل کنید؟.